کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه بیابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنون
تو روى نیمکتى نشسته اى این سر دنیا
که تمامِ آنچه میخواهى کسى است که آن سرِ دنیا روى نیمکتى نشسته است
که تمامِ آنچه که میخواهد تویى !
نیمکت هاى دنیارا بد چیده اند …
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.