ای لبـــــــــــانم بوسه گاه بوســــه ات خیره چشمـــــــــــانم به راه بوســـــه ات چون تب عشقــــــــم چنین افروخـــــــــتی لاجرم شعـــــــــرم به آتـــش سوخـــــــتی
لبت را غنچه کردی، فصل پائیزم بهاری شد دوباره توی شعرم، فصل، فصل بوسه کاری شد من از بس عاشقت بودم خودم را منفجر کردم تمام بوسه هایم، بوسه های انتحاری شد
من چگونه آنچه دیدم را بگنجانم به شعر؟ وصف زیبایی تو در حد این خودکار نیست !!! دیگر این ابیات هم تحت تسلط نیستند... مثل آن فرمانده ای هستم که پرچم دار نیست