شدم درگیر چشمانت، تو از آغوش پاییزی تو حتی با خیالت هم، به فکرم شعر میریزی منم که تند و بی پروا برایت شعر می گویم تو هم بر عکس من هستی شدیدا اهل پرهیزی
خیال کودتا دارم از استبداد چشمانت ... تحصن کرده ام فعلا به گوهر شاد چشمانت ... تو از حزب سیه چشمان، من از کابینه ی عشقم ... به بادم می دهد آخر خیال یاد چشمانت !!!